کسی تنهایی این مرد غمگین را نمی فهمد
چرا که پادشه درد تو مسکین را نمی فهمد

نفس کم میشود گاهی از این زخم زمینی ها
طبیب من دوای درد چرکین را نمی فهمد

کسی که سر به آغوش ِ تنی، آهسته بگذارد
نیاز من به داروهای مُرفین را نمی فهمد

مسیحی یامسلمانی چه فرقی می کند وقتی
خدا ترس من کافر از این دین را نمی فهمد

درون قصه ی شَهزاد، قُباد ِ دائم ُ الخمرم
که گوش من صدای مرغ آمین را نمی فهمد

یتیمی که ستم دیده از آئین ِ دو صد قاضی
منزه بودن جنات رنگین را نمی فهمد

کلاغی که همیشه بدترین جای زمین بوده
نیاز ِ بودن ِ در اوج ِ شاهین را نمی فهمد

خدایم کو؟خدایت کو؟ چرا شیخی در این دنیا
دلیل ِ تلخی ِتقدیر ِ شیرین را نمی فهمد

غم صد جنگ قاجاری به روی سینه ام مانده
ولی افسوس در دنیا کسی این را نمی فهمد

نمی خواهم دَراین دُنیا کسی در فکر من باشد
کسی تنهایی این مرد غمگین را نمی فهمد

..::کریم محمدی نژاد